انگار هزار سال است که از این خانه رفته ام
هزار سال گذشت و میان این همه گذار عمر نشد که
"هیچ وقت، هیچ کس اون جوری که دوست داشتم دوست داشته بشم دوستم داشته باشه..."۱
و امروز از پس هزار سال خستگی
هزار سال تنهایی
دوباره این خانه است که آرامشم میدهد
خانه ای که تنها "تو"یی که چراغش را روشن نگه داشته ای تا من یادم باشد از تمام دنیا هم که بریدم جایی هست که به جانم کمی آرامش ببخشد...
پ ن: عنوان و ۱ از صبور عزیز است
برچسب : نویسنده : d4uyoua بازدید : 52